ابديت
شاید بشود با همین یکی دو حرف باقی مانده
یکی دو رکعت به افق زندگی ، به افق همین دلخوشی های ساده سلام داد .
و آرزوی آن زن ساده بودن با دو بچه ایی ، که جنینشان آرزوهای سست است را پس گرفت .
و همین من ساده که جنینی پر از حادثه را سقط کرده ترجیح داد به تمام ظواهر .
اینجاست که باید سلام گفت و لبخندی زد نه فقط از سر عادت ، بلکه از خلوص نیت همین حادثه
به روی همان ستاره ایی که نورش را به زمینیان عرضه می دارد .
مثل هميشه زيبا بود.
سلام دوست عزيز ! بروزم سر بزن
سلام..به روزم
سلام عزيزم.ممنون که به وبلاگ من اومدی و کامنت گذاشتی. وبلاگت خيلی قشنگه.هم قالب و هم نوشته هات. اگر با لينکينگ موافقی بهم بگو.
سلام . ديگری در من .... اين ديگری شايد همون نزديک ترين باشه ٬ که دور به نظر مياد . و شايد همون (( خود )) باشه ... که ديگری به چشم مياد . پايدار باشی رفيق .
خوندم ولی نظر خوب دادن يکم سخته ... شايد بعداً چيز خوبی پيدا کردم
چقدر قشنگ به اين ديگری اجازه حرف زدن دادی...
سلام وممنون که به وب لاگمن سر زردی . شعر زيبايت را خواندم . مر ا توبی سببی نيستی براستی صلت کدام قصيده ای ای غزل
سلام قشنگ بود من اپم يه سر بيا
:)